اقتصادی که دنیا را شبیه دونات کرده است

اقتصادی که دنیا را شبیه دونات کرده است

هواپیمای رشد اقتصادی کجا فرود خواهد آمد؟

یک اقتصاد جهانی پایدار سودمند شبیه چه چیزی است؟ شبیه دونات! این را اقتصاددان آکسفورد، کیت راوورث (Kate Raworth) می‌گوید. در یک سخنرانی درخشان که چشم‌های شما را باز می‌کند، او توضیح می‌دهد که چگونه ما می‌توانیم کشورها را به بیرون از چاله حرکت دهیم؛ جایی که مردم در حال تلاش برای ضرورت‌های زندگی هستند و اقتصادهای بازتوزیعی و احیایی، اقتصادی را که با محدودیت‌‌های زیست‌محیطی این سیاره کار می‌کند، ایجاد می‌کنند.
سینه‌خیز رفتن نوزادها را از اول یادگیری دیده‌اید؟ همان‌طور که هر پدر و مادری می‌داند، آن‌ها ابتدا روی زمین وول می‌زنند، معمولا خود را به عقب و بعد به جلو می‌کشند و بعد خود را بالا می‌کشند تا بایستند. و همه دست می‌زنیم. آن حرکت ساده به جلو و بالا، ابتدایی‌ترین پیشرفت مستقیمی است که ما انسان‌ها می‌شناسیم. آن را در داستان تکامل خود نیز می‌گوییم. از اجداد تلوتلوخورمان گرفته تا انسان راست‌قامت. و بعد انسان خردمند که همیشه در قامت مردانه‌ای به تصویر کشیده می‌شود که در حال گام برداشتن است. بنابراین جای تعجب نیست که این‌قدر آماده‌ایم باور کنیم که پیشرفت اقتصادی همین شکل را خواهد داشت؛ این خط همیشه سربالای رشد. زمان تجدیدنظر در این‌باره است؛ ارائه تصویر دوباره‌ای از پیشرفت. زیرا امروز اقتصادهایی داریم که نیاز به رشد دارند، خواه باعث رونق ما شوند یا خیر، و آنچه نیاز داریم، به‌خصوص در ثروتمندترین کشورها، اقتصادهایی است که باعث رونق ما شوند، خواه رشد کنند یا خیر. بله، کلمه تندی است که یک تغییر عمیق در ذهنیت را پنهان دارد. اما باور دارم این تغییری است که باید به عنوان بشریت انجام دهیم، تا همین‌جا در این قرن با هم به رونق برسیم. حال این وسواس مربوط به رشد از کجا ناشی می‌شود؟ خب تولید ناخالص داخلی تنها قیمت کلی کالاها و خدماتی است که در یک سال در یک اقتصاد فروخته می‌شود. تولید ناخالص داخلی در دهه 30 میلادی اختراع شد اما خیلی زود هدف برترین سیاست‌گذاری‌ها تبدیل شد. به قدری که حتی امروزه نیز در غنی‌ترین کشورها دولت‌ها فکر می‌کنند که راه حل مشکلات اقتصادیشان در رشد بیشتر است، این‌که این اتفاق چطور رخ داد، به بهترین نحو در کتاب چاپ سال 1960 والت ویتمن روستو گفته شده است. خیلی دوستش دارم و نسخه چاپ اول آن را دارم. «مراحل رشد اقتصادی: یک مانیفست غیرکمونیستی». بوی سیاست به مشام می‌خورد؛ نه؟ روستو به ما می‌گوید که همه اقتصادها لازم است پنج مرحله رشد را طی کنند: نخست جامعه سنتی، جایی که تولید ملت به‌واسطه فناوری، نهادها و ذهنیت آن محدود می‌شود. اما بعد مرحله پیش‌شرط‌های ماقبل خیز، جایی که شروع صنعت بانکداری، مکانیزه کردن کار و باور این‌که رشد لازمه چیزی فراتر از خود آن است، مثل منزلت ملی یا زندگی بهتر برای کودکان را داریم؛ سپس خیز، جایی که بهره مرکب درون نهادهای اقتصادی ساخته می‌شود و رشد شرط عادی می‌شود؛ چهارمی، گرایش به بلوغی است که بتوانید صنعتی را که می‌خواهید داشته باشید، فارغ از اساس منبع طبیعی شما؛ و مرحله پنج و نهایی، مصرف انبوه. جایی که مردم می‌توانند همه اجناس مصرفی را که می‌خواهند، بخرند، مثل دوچرخه‌ها، چرخ‌های خیاطی و... به یاد داشته باشید که 1960 بود. خب در این داستان استعاره ضمنی هواپیما را هم می‌توانید بخوانید، اما این هواپیما مثل بقیه نیست زیرا هیچ‌وقت اجازه فرود آمدن ندارد. روستو ما را در حال پرواز به سوی غروب مصرف‌گرایی انبوه باقی گذاشت و از آن آگاه بود. چنان‌که نوشت: «و سپس پرسش بعدی، جایی که تاریخ تنها به ما بخش‌هایی را ارائه می‌کند. چه کار باید کرد وقتی افزایش در خود درآمد واقعی جذابیتش را از دست می‌دهد؟» او این سوال را پرسید اما هرگز پاسخی به آن نداد و دلیلش این‌جاست؛ سال 1960 بود، او مشاور کاندیدای ریاست‌جمهوری جان ‌اف کندی بود که در انتخابات با وعده 5 درصد رشد شرکت داشت. بنابراین شغل روستو راندن آن هواپیما بود، بی‌آن‌که بپرسد آیا این هواپیما هیچ‌وقت امکان نشستن پیدا می‌کند؟ بیش از نیم قرن است که ما در حال پرواز به سوی غروب مصرف‌گرایی انبوه هستیم، با اقتصادهایی که تقاضا و توقع بر پایه رشد بی‌انتهاست. زیرا ما از لحاظ مالی، سیاسی و اجتماعی به آن اعتیاد داریم. ما از لحاظ مالی به رشد اعتیاد داریم، زیرا نظام مالی امروز طوری طراحی شده که بالاترین نرخ برگشت پولی را دنبال کند با تحت فشار قرار دادن مستمر شرکت‌های سهامی عام، برای ارائه دادن فروش‌ها، سهم بازار و سودهای در حال رشد، و چون بانک‌ها پول را به‌عنوان وام بهره‌دار خلق می‌کنند که باید با مبلغ بیشتری برگردد. ما از لحاظ سیاسی به رشد معتادیم چون سیاستمدارها افزایش درآمدهای مالیاتی را بی‌افزایش مالیات‌ها می‌خواهند. و یک تولید ناخالص داخلی در حال رشد روشی مطمئن برای انجامش است. سیاستمدارها مایل به از دست دادن جایگاهشان در عکس خانوادگی گروه 20 نیستند. چون اگر رشد اقتصادی آن‌ها متوقف شود در حالی‌که رشد بقیه ادامه دارد، با ظهور قدرت بعدی از دور خارج می‌شوند. و از لحاظ اجتماعی به رشد اعتیاد داریم آن هم به لطف یک قرن پروپاگاندای مصرف‌گرایی که به طرز فریبنده‌ای به وسیله ادوارد برنیز، برادرزاده زیگموند فروید، اختراع شد. شخصی که فهمید روان‌درمانی عمویش قابلیت تبدیل به تداوم خرده‌فروشی بسیار پرسودی را دارد، اگر خود را به این باور متقاعد کنیم که هربار با خرید کردن دچار تحول می‌شویم. هیچ‌یک از این اعتیادها غیرقابل چشم‌پوشی نیستند اما همگی مستحق توجه بیشتری در قیاس با آنچه اکنون دریافت می‌کنند هستند چون می‌بینید این سفر ما را با خود تا کجا می‌برد. درآمد ناخالص داخلی جهانی 10 برابر بیشتر از 1950 است و آن افزایش برای میلیاردها انسان رونق به بار آورده است، اما اقتصاد جهانی نیز به طرز باورنکردنی تفرقه‌انگیز شده با این سهم وسیع از عایدات ثروتی که اکنون برای یک درصد جهان انباشته می‌شود. اقتصاد به طرز باورنکردنی رو به زوال است و این سیاره متوازن را که همه زندگی ما به آن بستگی دارد، به‌سرعت بی‌ثبات می‌کند. سیاستمدارها به آن واقفند و بنابراین مقصدهای رشدی جدید را پیشنهاد می‌کنند. می‌توانید رشد سبز داشته باشید، رشد جامع، رشد متوازن، هوشمند، انعطاف‌پذیر. هر آینده‌ای را که می‌خواهید انتخاب کنید تا مادامی که رشد ادامه دارد. فکر کنم وقت آن باشد که جاه‌طلبی عالی‌تری را انتخاب کنید، زیرا چالش بشریت قرن بیست‌و‌یکم واضح است: برآورده کردن نیاز همه آدم‌ها، برآورده کردن نیاز همه آدم‌ها در محدوده ابزار این سیاره زنده، بی‌همتا و استثنایی تا ما و بقیه طبیعت بتوانیم نمو داشته باشیم. پیشرفت برای این هدف را نمی‌توان با واحد پول سنجید. ما به داشبوردی از شاخص‌ها نیاز داریم. و وقتی نشستم و سعی کردم تصویری را از آنچه می‌خواستم بکشم، اگرچه شاید عجیب به نظر بیاید، نتیجه چیزی شبیه به دونات از آب درآمد. می‌دانم، متاسفم، اما اجازه دهید شما را با این دونات آشنا کنم که شاید بتواند حقیقتا برای ما خوب باشد. خب تصویر کنید که استفاده منبع بشریت از وسط دونات به بیرون است. چاله وسط دونات جایی است که مردم از نیازهای ضروری زندگی محرومند. آن‌ها غذا، مراقبت بهداشتی، آموزش و پرورش، صدای سیاسی و مسکنی ندارند که هر فردی برای زندگی باوقار و پر از فرصت به آن نیاز دارد. می‌خواهیم همه را از این چاله بیرون بیاوریم و از بنیان اجتماعی به داخل خود دونات سبز وارد کنیم، اما، که البته این یک امای بزرگ است، نمی‌توانیم به منبع جمعی خود اجازه فراتر رفتن از آن حلقه بیرونی، ابر آسمان زیست‌شناختی، را دهیم زیرا چنان فشار زیادی را بر این سیاره خارق‌العاده وارد کرده‌ایم که باعث شده این وضعیت خوب نابسامان شود. باعث اختلال آب و هوایی شده‌ایم، اقیانوس‌ها را اسیدی کرده‌ایم، لایه ازون را سوراخ کرده‌ایم و خود را فرای محدودیت‌های سیاره‌ای از نظام‌های حفظ زندگی قرار دادیم که طی 11هزار سال گذشته زمین را تبدیل به چنین خانه سخاوتمندی برای بشریت کرده است. زیرا این چالش دوسویه برای برآورده کردن نیازهای همه در چارچوب ابزارهای زمین، شکل جدیدی از پیشرفت را طلب می‌کند، نه این خط همیشه رو به بالای رشد را. اما نقطه‌ای شیرین برای بشریت موفقیت در توازن پویای بین بنیان و عرش است. و واقعا تعجب کردم وقتی این تصویر را کشیدم و به این تشخیص رسیدم که نماد رفاه در خیلی از فرهنگ‌های باستانی منعکس‌کننده دقیقا همین مفهوم از توازن پویاست. از مائوری تا کارانگی، تا یین و یانگ تائو‌باورها، حلقه نامتناهی بوداییان و مارپیچ دوتایی سلتیک. بنابراین آیا قادریم این تعادل پویا را در قرن بیست‌و‌یکم پیدا کنیم؟
خب این یک سوال کلیدی است، زیرا تکه‌های قرمز دونات نشان می‌دهند که همین الان نه‌تنها از توازن به دوریم، بلکه همزمان کاستی داشته و به هدف نزده‌ایم. به داخل چاله نگاه کنید، می‌بینید که میلیون‌ها یا میلیاردها نفر در سراسر جهان در ابتدایی‌ترین نیازهای خویش کاستی دارند. با این‌که ما حداقل از چهارتا از این مرزهای سیاره خود فراتر رفته‌ایم، آن هم با خطر تاثیر برگشت‌ناپذیر اختلال آب و هوایی و زیست‌بومی که ویران شده است. این وضعیت بشریت و زمینی است که خانه ماست. ما مردم اوایل قرن بیست‌و‌یکم، این سلفی ماست. هیچ اقتصاددانی از قرن گذشته این تصویر را ندید. پس چرا باید تصور کنیم که نظریه‌های آن‌ها برای پذیرفتن این چالش‌ها آماده خواهد بود؟ ایده‌های خود را می‌خواهیم، زیرا نخستین نسلی هستیم که شاهد این اتفاقیم و احتمالا آخرین فرصت واقعی برای عوض کردن مسیر این داستان را داریم. می‌دانید اقتصاددان‌های قرن بیستم به ما یقین دادند که اگر رشد موجب نابرابری شد، سعی به توزیع دوباره نکنید، زیرا رشد بیشتر همه چیز را برابر خواهد کرد. اگر رشد آلودگی ایجاد کرد، سعی در تنظیم آن نکنید، زیرا رشد بیشتر دوباره همه چیز را تمیز می‌کند. با این استثنا که معلوم شده این‌طور نبوده و نخواهد بود، نیاز داریم اقتصادهایی را خلق کنیم که از پس این کمبودها برآمده و به‌واسطه طراحی از آن‌ها فراتر برود. به اقتصادهای احیاکننده و توزیعی نیاز داریم. می‌دانید ما وارث صنایع تباهی‌آور هستیم. مصالح زمینی را برمی‌داریم و به چیزهایی که می‌خواهیم تبدیل می‌کنیم. برای مدتی استفاده می‌کنیم، اغلب یک‌بار و بعد دور می‌اندازیم. و این کار ما را به بیرون از مرزهای زمینی هل می‌دهد. بنابراین لازم است آن تیرهای همیشه رو به بالای رشد را خم کنیم و اقتصادهایی که با و در محدوده چرخه‌های دنیای ما کار کند، خلق کنیم تا منابع آن تمام نشوند و دوباره و دوباره استفاده شوند. اقتصادهایی که با نور خورشید کار می‌کنند جایی که زباله یک فرایند خوراک فرایندی بعدی است. و این نوع طراحی حیات‌بخش از همه‌جا سر درآورده است. بیش از 100 شهر در جهان از کیتو تا اسلو، از حراره تا هوبارت، اکنون بیش از 70 درصد برق خود را از خورشید، باد و موج‌ها تولید می‌کنند. شهرهایی مثل لندن، گلاسکو، آمستردام، در طراحی شهری دایره‌وار پیشتازند. در پی یافتن روش‌هایی هستند که زباله فرایند شهری را به خوراک فرایند بعدی تبدیل کنند. و از تیگرای اتیوپی گرفته تا کویینزلند استرالیا مزرعه‌داران و جنگلبان‌ها به احیای چشم‌اندازهایی مشغولند که زمانی برهوت بودند تا دوباره سرشار از زندگی به نظر بیایند. اما در حین احیاگر بودن از حیث طراحی، اقتصادهای ما باید توزیعی هم باشند. و فرصت‌های بی‌سابقه‌ای داشته‌ایم که این اتفاق بیفتد. چون فناوری‌های متمرکز قرن بیست‌و‌یکم، موسسات، ثروت انباشته و علم و قدرت تنها در اختیار معدودی هستند. در این قرن می‌توانیم موسسات و فناوری‌هایی را طراحی کنیم که ثروت و دانش و توانمندسازی را برای بسیاری توزیع می‌کنند. به جای انرژی سوخت فسیلی و تولید انبوه، شبکه‌های انرژی تجدیدپذیر، پایانه‌های دیجیتالی و پرینتر سه‌بعدی داریم. 200 سال مهار شرکت مالکیت فکری به وسیله اطلاعات عمومی همتا به همتای بالارونده و منبع آزاد بالا و پایین می‌شود. و شرکت‌ها هنوز به دنبال حداکثر نرخ بازگشت برای سهامداران خود هستند. خب آن‌ها به‌یکباره در کار بنگاه‌های اجتماعی منسوخ‌شده به نظر می‌رسند که برای تولید اشکال متعدد از ارزش طراحی شده‌اند و آن را در شبکه‌هایشان به اشتراک می‌گذارند. اگر بتوانیم فناوری‌های امروز را مهار کنیم، از هوش مصنوعی و بلاکچین گرفته تا اینترنت اشیا و علم مواد، اگر بتوان آن‌ها را در خدمت طراحی توزیعی مهار کرد، می‌توانیم تضمین کنیم که مراقبت بهداشت، آموزش، پول، انرژی و صدای سیاسی به دست مردم نیازمند آن برسد و توانمند شوند. می‌بینید که طراحی احیاگر و توزیعی فرصت‌های بی‌نظیری را برای اقتصاد قرن بیست‌و‌یک خلق می‌کند.
با این اوصاف چه بر سر هواپیمای روستو می‌آید؟ خب برای برخی هنوز امید به رشد سبز بی‌انتها را حمل می‌کند، این ایده که به لطف غیرمادی کردن، رشد نمایی تولید ناخالص داخلی می‌تواند برای همیشه ادامه پیدا کند در حالی که منابع کم می‌شوند. اما این یک پرواز تخیلی است. لازم است اقتصادهایمان را غیرمادی کنیم اما این وابستگی به رشد بی‌انتها را نمی‌توان از استفاده از منابع برای هر چیزی را در مقیاس مورد نیاز سوا کرد تا امنیت را در بین مرزهای سیاره‌ای به ما برگرداند. می‌دانم این شیوه فکری درباره رشد ناآشناست، زیرا رشد خوب است؛ نه؟ ما می‌خواهیم که کودکان و باغ‌های ما رشد کنند. بله، به طبیعت نگاه کنید، رشد واقعا فوق‌العاده است و منبع سالم حیات است. یک مرحله است. اما اقتصادهای زیادی مثل اتیوپی و نپال امروزه شاید در آن مرحله باشند. اقتصادهای آن‌ها در سال رشد هفت درصدی دارد. اما دوباره به طبیعت نگاه کنید، زیرا از پاهای کودکان شما گرفته تا جنگل آمازون، هیچ‌چیز در طبیعت برای همیشه رشد نمی‌کند. چیزها رشد می‌کنند، بزرگ و بالغ می‌شوند و تنها با این کار است که می‌توانند برای مدتی خیلی طولانی دوام بیاورند. ما این را می‌دانیم. اگر به شما بگویم دوستم پیش دکتر رفته و دکتر به او گفته دچار رشدی است که متفاوت به نظر می‌رسد، نگران می‌شوید، چون به این بینش رسیده‌اید که وقتی چیزی در چارچوب یک نظام زنده، سالم و شکوفا تلاش می‌کند برای همیشه رشد کند، تهدیدی برای سلامت کل است. پس چرا تصور کنیم که اقتصادهای ما تنها نظامی هستند که می‌توانند این روند را مقاوم کنند و با رشد کردن برای همیشه موفق شوند؟
ما نیاز ضروری به نوآوری‌های اجتماعی، سیاسی و مالی داریم که ما را قادر می‌سازد بر این وابستگی ساختاری در رشد غلبه کنیم، تا در عوض بتوانیم بر شکوفایی و تعادل در محدوده‌های اجتماعی و بوم‌شناسی دونات تمرکز کنیم. و اگر ایده صرف مرزها باعث می‌شود که احساس محدودیت کنید، دوباره فکر کنید زیرا پرابتکارترین آدم‌های دنیا مرزها را به منبع خلاقیت خود تبدیل می‌کنند. از موتسارت با پیانوی پنج اکتاوی گرفته، جیمی هندریکس با گیتار شش‌زهی، تا سرنا ویلیامز در زمین تنیس، این مرزها هستند که به آزاد کردن پتانسیل ما می‌پردازند. و مرزهای دوناتی به آزاد کردن پتانسیل بشریت در جهت کامیابی با خلاقیت نامحدود، مشارکت، تعلق و معنا می‌پردازند. این امر مستلزم به‌کار‌گیری تمام ابتکاری است که برای رسیدن به آن‌جا لازم است. پس هرچه دارید، رو کنید.

منبع: مجله دانش بنیان

کلمات کلیدی
//isti.ir/ZXHh